-
من....
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 18:59
من عاشقم؟ یافقط دوستت دارم؟ چرا مدام منتظرم باشی منتظرم ..... چرا نگام به ساعته تا ثانیه ها بگذره اون انتظاری که گفتی تموم شه ؟ چرا مدام منتظرم باشی منتظرم..... تو عاشقی؟ یافقط دوستم داری؟
-
دلتنگ...
جمعه 18 آذرماه سال 1384 16:08
دلتنگ تر از هر زمانم که بنویسم!!! چند وقتی است نه صدای گرمت مرا به آرامش برده نه حرفهایت و نه نگاه مهربانت در خیال... دوستت دارم اگر چه گفتم ندارم!!! بی تو هیچم اگر چه گفتم بدون تو هستم و زندگی می کنم!!! فراموشی هر گز اگر چه گفتمت فراموشت می کنم به راحتی!!!
-
هنوز...
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 08:59
دیشب در خواب تو رو دیدم توٍ ساده نشناخته را ! که هنوز،حتی در خیالم هم نمیدانم ! چه نقشی برنقابت زنم تا بدانم هستی در کنارم ! هنوز هم مانده ام چگونه دل را در برابرت با ختم در برابر تویی که هیچ آشنایی دیرینه ای نداشتم !؟ هنوز هم مانده ام که چگونه میخواهم ادامه دهم راهی که ... دوستت دارم هر چند هنوز در ابتدای راهم !!!
-
نگاه
شنبه 2 مهرماه سال 1384 13:14
نگاهت می کنم یک بار دوبار ...صدبار، ولیکن نگاهت را دیر زمانیست از من گرفته ای دیگر حتی چشمان قهوه ایم که پاک معصومانه در برابر چشمانت رنگ می گرفت ،برق خود را از دست داده. و در برابر چشمانت موج تمنایم دیده نمی شود . مهربانای من می دانی چه مدت است؟ دیگر حتی شیطنت های دخترانه ام هم در برابرت جان باخته و هیچ! حتی مهر سکوت...
-
این شعر دوست دارم اما شاعرش....
سهشنبه 21 تیرماه سال 1384 04:35
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد حتی اگر مرا از یاد ببری و هرگز از تو رنجور نخواهم شد چرا که تو را دوست دارم دیوانه وار عاشقت شدم چرا که مهربانی را در وجودت دیدم با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم نه تو از عشق من دست می کشی و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود سوگند که وجود تودرسرنوشت من آمده...
-
فاطمه
یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 13:52
سلام تسلیت مرا بپذرید من نمی دونم حالا باید چی بنویسم که اندوهم کاسته شود از زنی که تمام خوبی ها را از بر بود از زنی که دنیای مهر و محبت ایثاربود چه باید نوشته شود که خود دریای دانستنی هابود فقط ذکر فاطمه شاید مرا به آرامش برساند فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه..........
-
چشمات
شنبه 18 تیرماه سال 1384 14:17
نگات میکنم تو چشات خیره میشم اما این تو نیستی این چشا مال تو نیست این چشای رنگ شبنم گرفته نمی تونه جای چشای روشن تو باشه
-
دیدگان...
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 11:27
عشق را جست وجو کردن در برابر دیدگانت عشقت را گدایی کردن در برار چشمان زیبایت نگاهت را چشمان بارانیت را لبخند دلربایت را همه همه را دوست می دارم به بودنت در کنارم عشق می ورزم پس بمان !!!
-
سلام
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 21:05
سلام من بارانم تو یه روز بارونی وقتی اسمون دلم داشت گریه می کرد به خودم گفتم چرا باید همیشه دیده هامون باروونی باشه من اسمم گذاشتم باران تا همیشه یادم بمونه زندگی کنم سادگی را دوست داشته باشم